(ابی حبیب بناجی اهل مرو بود و شیفته ی پیامبر (ص) و خاندان والاگوهر او.خوابی دید که بی درنگ در بیداری تعبیر شد:تنها به فاصله ی بیست روز.تعبیر خوابش نشان از بی کرانگی علم امامت داشت.این ماجرا از زبان اوست:)
رسول خدا (ص)را در خواب دیدم که در بناج،در مسجدی فرود آمد که هر سال ، حجاج در آن مسج فرود می آمدند. گویا من نزد او رفتم و سلام کردم و پیش روی او ایستادم .نزد او طبقی یافتم که از برگ خرمای مدینه بافته شده بود و در آن طبق،خرمای صیحانی بود.پبامبر از آن خرما مشتی برداشتند و به من عطا کردند.آن خرما را شمردم:هجده دانه بود.پس از بیداری ،خواب را چنین تعبیر کردم که به عدد هر خرما،یک سال زندگانی می کنم>وقتی بیست روز گذشت،در زمینی که زارعان،آن را برای کشت آماده می کردند،ایستاده بودم که کسی نزد من آمد و مرا خبر داد به آمدن حضرت رضا(ع) از مدینه و نزول آن بزرگوار در آن مسجد.مردم را دیدم که نزد من او می شتافتند.من نیز به خدمت آن حضرت رفتم.دیدم آن جناب در موضعی نشسته اند که رسول خدا(ص) را در خواب دیده بودم.زیر پای مبارکش،تخته حصیری گسترده بود؛مثل آن حصیری که زیر پای پیغمبر بود.در پیش روی او طبقی قرار داشت که از برگ خرما بافته شده و حاوی خرمای صیحانی بود.
بر آن جناب سلام کردم.پاسخ داد من را نزد خود طلبید.یک مشت از آن خرما به من عطا فرمودند.آن خرما را شماره کردم:عدد آن به عدد خرمایی بود که رسول خدا(ص)در خواب به من عطا فرموده بودند.عرض کردم:«یابن رسول الله،بیشتر از این به من عطا فرما.»فرمودند:«اگر رسول خدا زیاده از این به تو عطا فرمود،ما هم زیاده از این به تو عطا می کردیم.»
این دو نمونه ،نشانی از علم غیب علی بن موسی(ع)بود؛دانشی الهی که شرط امامت است و ائمه (ع)جملگی بدان آراسته اند.
نظرات شما عزیزان: